تجربه مربی:


_ این کار را نکنید.
_ شهدا اهل این کار ها نبودند.
_ این کار را نکن.
_ به دوستت بگو این کار را نکند.
_ این کار را کردی ناراحت شدم.
و ...

این جملات را زیاد می شنویم.خودم هم زیاد استفاده می کنم.
اصلا چرا از زبان مربیان زیاد «نه» می شنویم؟
انگار ما صرفا وظیفه داریم متربی را از یک سری کار ها باز داریم.
راجع به امام زمان(عج) صحبت می کنیم.در انتها می‌گوییم اگر می‌خواهیم یار امام زمان(عج) باشیم نباید فحش بدهیم.نباید به پدر و مادر بی‌احترامی کنیم.
راجع به شهدا صحبت می کنیم.می گوییم اگر می‌خواهیم مثل شهدا باشیم نباید نگاه به نامحرم کنیم.نباید دعوا کنیم.
این حرف ها آشنا نیست؟
همه از این جملات می گوییم.بعد فکر می کنیم داریم متربی را ترغیب می کنیم به مکارم اخلاقی.در صورتی که کاملا بر خلاف تصورمان عمل می کنیم.
متربی در می‌ببند در اطراف او سلسله محدودیت های اخلاقی از طرف ما چیده شده.مرتب از زبان ما نه می شنود.
خب،که چه؟
بر اثر ادامه این روند دیگر متربی حرف مربی را نمی خواند؛چون نوجوانان و جوان از محدودیت گریزان است.
این را بگذارید در کنار «الانسان حریص علی ما منع منه»
نتیجه چه می‌شود؟
نتیجه معکوس دادن تمام صحبت های ما. مخصوصا در سن ۱۴ تا ۱۹ سالگی
مخصوصا اگر متربی از سنین پایین با ما بوده و اکنون به سن بلوغ رسیده باشد.نوجوان در سن بلوغ به یک انکار درونی می رسد.نسبت به هر چه که از قبل می دانسته تردید می کند.می خواهد فضاهای جدید را تجربه کند.حس تنوع طلبی را هم به این حالت اضافه کنید‌.
این ها در صورتی است که این حالت منع،عمومی باشد.اگر این ممانعت برای شخص خاصی از حد بگذرد،نتیجه کاملا عکس خواهد بود.
امیرالمومنین،علی(علیه السلام) می فرماید:
زیاده روی در سرزنش، آتش لجاجت را شعله ور می کند.
«منتخب میزان الحکمة،ص ۵۰۲»
این حالات در میان متربیانی که مدت زیادی با ما بوده اند و در ابتدای دوران بلوغ بوده اند،کاملا ملموس اشت.

خب چرا از جملات مثبت استفاده نکنیم؟
این کار باعث ترغیب ببشتر متربی می شود.
مثلا به جای آنکه بگوییم:اگر می‌خواهیم مثل شهدا باشیم،نباید به پدر و مادر بی احترامی کنیم.
بگوییم:باید به پدر و مادر احترام بگذاریم.


مابقی را خودتان استادید...
وَ مِنَ اللهِ التَوفیق




مطالب مرتبط:  از چشمات معلومه!!!