اصل هفدهم:خلاقیت

  • تعلیم بر اساس خلاقیت و اکتشاف کودک استوار است.از این رو بهتر است به جای آنکه پاسخ دهندگانی خوب برای سوال های کودک و نوجوان باشیم،سوال کنندگان و یا به عبارت بهتری هدایت کننگان خوبی برای آنها باشیم.
  • پدر و مادر که این همه دغدغه برای آموزش فرزندان خود دارند،باید بدانند که تعلیم مثل یک تخته سیاه در ذهن کودک نیست،که معلم و دیگران به آن مطالب اضافه کنند،زیرا تعلیم به این شکل کودک را منفعل به بار می آورد در حالی که کودک فعال است.درک و فهم و عقل دارد؛فلذا می تواند در تربیت خودش نقش داشته باشد.
    کودک ضبط صوت یا دوربین فیلم برداری نیست.او موجودی دینامیکی است نه مکانیکی!
    کودک در معرض آموزش قرار می گیرد،ولی آموخته ها را تجزیه و تحلیل کرده و چیزی نو می آفریند.
  • بنده معتقدم شاید درسی بالاتر از درس انشاء و کاردستی نیست.از این دو درس می توان دنیایی از خلاقیت استخراج کرد.
  • آنچه کودک انجام می دهد"دریافت" و "درک" است.
  • کودک خلاق بیش از دیگران با نو آوری به جهان می نگرد و پدیده های نو می آفریند.

ویژگی های کودک در تعلیم و یادگیری
  • او خلاق به دنیا می آید و با خلاقیت و نوآوری می آموزد.
  • او خلاقیت را دوست دارد.
  • او انگیزه هم برای خلاقیت دارد.
  • با این محاسن،آموزش به او نیاز به تحمیل ندارد و تنها کافی است او را در معرض یادگیری قرار دهیم.

تذکر چند نکته مهم در پرورش خلاقیت
  1. نقش فعال کودک و نوجوان را در یادگیری به طور جدی در نظر بگیرید.آن را پایه یادگیری قرار دهید و حذف نکنید.
    در واقع شکارچی خوبی برای متربیان باشید.
    رفتار های مثبت او را به موقع مورد توجه قرار دهید در حدی که کودک "دیده" شود.
  2. سوالات از روی کنجکاوی او را مهم بشمارید و سعی کنید در گفتگوی دو طرفه،در یافتن پاسخ به او کمک کنید.
  3. انگیزه او را در یادگیری بالا ببرید و تقویت کنید.(حداقل به ذوق او نزنید.)
  4. سوالات او را طبقه بندی کرده(دینی/علمی/اجتماعی/هنری/اخلاقی و ...)و مطابق هر کدام با متربی خود برنامه داشته باشید.
  5. در سوالات فرزندان همواره پاسخ دهندگان خوبی نباشید بلکه سوال کنندگان خوبی باشید.لذا پاسخ را به او حواله کنید و کمکش کنید.
  6. منابعی برای استفاده به او معرفی کنید.کتاب،تفکر،مشاوره،دیدن فیلم،ارتباط با یک استاد و ...
  7. به او کمک کنید که سوال خود را درست مطرح کند.حُسن السّوال،نصف الجواب

چند مثال
  • کودک می پرسد:پایتخت فلان کشور کجاست؟لازم نیست بلافاصله پاسخ دهیم.بلکه می گوییم:خودت بگو
    اگر نتوانست،کتاب یا منبعی مانند CD و .. در اختیار او قرار دهید تا با دقت و زحمت آن را بدست آورد.
  • کودک می پرسد:چهار ضرب در چهار چقدر می شود؟
    می گوییم:خودت حدس بزن..اگر نتوانست می گوییم:دقت کن.ما می خواهیم بدانیم چهار تا چهار تا چقدر می شود؟او با اندیشیدن به جواب ما می رسد.
  • وقتی می خواهیم مفهوم جذر را به او آموزش بدهیم.بگوییم:وقتی عددی مانند پنج را در خودش ضرب می کنیم چه عددی می شود؟
    25=5×5

    او می گوید 25
    حالا از او می خواهیم راهی را که رفته ایم برگردیم چه می کنیم؟
    او با اندکی تامل پاسخ می دهد 25 را بر 5 تقسیم می کنیم و به این وسیله بازگشت را به او یاد می دهیم.

لذا از بازی ها،اسباب بازی ها،ماکت ها و سایر ابزار های آموزشی می توانیم به او کمک کنیم.

اصل هجدهم:گفتن و شنیدن
  • سوال کردن از فرزند یکی از رفتار های موجود بین مربی و متربی است.
    از این رو برای سودمندی این رابطه،بهتر است که سوال های ما از کودک تنها برای امتحان کردن او نباشد.بلکه برای یادگیری از  او نیز وی را مورد سوال قرار دهیم.
انواع پرسشگران:
  1. معلم از شاگرد
  2. شاگرد از معلم
  3. کارشناس از کارشناس
معلم از شاگرد می پرسد تا او را امتحان کند.لاجرم معلم در مقام برتر و شاگرد در مقام فروتر است.این احساس برتری و فروتری اگر ضدتربیتی نباشد ولی تربیتی هم نیست،گر چه در مسیر فراهم کردن اصول تربیت است.
شاگرد از معلم می پرسد چون نوعی احساس کنجکاوی در او وجود دارد و گاهی می پرسد چون:جلب توجه کند/سوال شونده را دست اندازد و ...
و گاه یک فرد خبره و مطلع از همتای خود سوال می کند.در آن دو صورت قبلی برتری پاسخ دهنده و معلم بر شاگرد بود؛ولی این جا برتری در کار نیست،بلکه به دلیل تعدد دو همتا در یک موضوع از هم سوال می پرسند.مثلا یک خلبان با برج مراقبت صحبت می کند و در مورد مجاز بودن نزدیک شدن به فرودگاه و یا وضع جوی سوالاتی می پرسد.این سوال و پاسخ دو کارشناس از هم است.
این نوع سوال و جواب نوعی ارزشمندی متقابل و احساس همکاری و مشارکت را به طرفین القاء می کند و باعث رشد و تعالی و بالا رفتن سطح ارتباط می شود.
مثلا گفت و گو های معلمان در دفتر مدرسه و ...

سوال ما از فرزندانمان از چه دسته است؟
در پاسخ به نوع ارتباط والدین با فرزندان توجه کنیم.معمولا این ارتباط شامل سطوح ذیل است:
  • ارتباط فیزیکی و جسمانی
  • ارتباط اجتماعی
  • ارتباط شناختی و عقلانی
ارتباط فیزیکی:اولین ارتباط والدین بویژه مادر ارتباط جسمانی است.مادر در دوران جنین و تولد آنقدر ارتباط نزدیک با نوزاد دارد که احساس دوگانگی و دوچیز بودن نمی کند.
ارتباط اجتماعی:به تدریج که کودک رشد می کند،ارتباط جسمانی کاهش می یابد و نهایتا درحد یک دست دادن و بوسیدن خلاصه می شود.
هر چه این ارتباط کاسته می شود ارتباط اجتماعی فرزند بیشتر می شود.یعنی چشم در چشم داشتن،با یکدیگر گفتگو کردن،در کنار یکدیگر بودن و امثال آن
  • این ارتباط اجتماعی تابع عرف هم هست.مثلا در عرف ما انتظار می رود فرزند به والدین سلام کند،احترام بگذارد،از آنها اطاعت کند.از والدین انتظار می رود فرزندان خود را با محبت مورد توجه قرار دهند،حرمت او را حفظ کنند و نیاز های او را بر طرف سازند.
ارتباط شناختی و عقلانی:این ارتباط،مرتبه ای بلندتر از ارتباط اجتماعی است و سطح آن فراتر است.لازمه ارتباط اجتماعی،ارتباط شناختی و عقلانی نیست ولی عکس آن صادق است.
  • در ارتباط اجتماعی به هر بهانه ای افراد کنار یکدیگر جمع می شوند و از هر دری سخنی می گویند و خیلی چیز ها را تحمل می کنند و دست به تحلیلی نمی زنند.ولی در مرحله شناختی و عقلانی،آنها بر اساس موازینی با هم سخن می گوییند،هر کلامی را به زبان نمی آورند و هر ادعایی را به سادگی از طرف مقابل نمی پذیرند.افرادی که به این مرحله از ارتباط می رسند،ارزش عقل و منطق را به خوبی درک می کنند و بیهوده بر تعصبات خود اصرار نمی ورزند.
    در این سیکل،ارتباط اجتماعی بالاتر از ارتباط فیزیکی و ارتباط عقلانی،شناختی از هر دو بالاتر و کاملتر است.
مربی خوب،متوجه این مراحل است و سعی می کند متربی را به سمت ارتباط خوب و عقلانی پیش ببرد.در این تربیت ارتباط جسمانی و اجتماعی حذف نمی شود ولی روابط بر اساس ارتباط عقلانی و منطقی شکل می گیرد.
یکی از بهترین راه های رساندن متربی به این مرحله پرسش و پاسخ است.در این مرحله پرسش های متربی ممکن است گاهی مثل پرسش های یک معلم باشد،ولی گاهی پرسش ها برعکس است.یعنی مربی به عنوان شاگرد یا به عنوان کسی که می خواهد چیزی را یاد بگیرد از متربی سوال می پرسد.
و گاه در سطح یک کارشناس هم سطح ن
ظر او را می پرسد و او را طرف مشورت خود قرار می دهد و این ارتباط زمینه رشد درست عقلانی را برای او فراهم می سازد.
  • تصور کنید فرد بزرگتر از کودک یا نوجوان به گونه ای سوال بپرسد که بخواهد از او چیزی بیاموزد و یا نظر او را درباره چیزی جویا شود.چنینی شرایطی برای کودک و نوجوان بسیار ارزشمند است و او از درون احساس ارزش،عزت،کرامت نفس می کند.
پرسیدن نظر فرزند ما در مورد کار هایی که باید انجام دهیم نه تنها مضر نیست،که در موارد زیادی افق تازه ای را پیش روی ما می گشاید.
بسیار از اوقات او با چیز هایی آشنا می شود که برای ما غریب است و یا مطالبی را می خواند که ما فراموش کرده ایم.اینجا از طریق پرسیدن،با یک تیر چند نشان زده و به یادآوری مطالب اقدام می کنیم.
با پرسش خاضعانه و در مقام یادگیری از افراد به موقعیت های ذیل دست پیدا می کنیم:
  1. رابطه متنوع و سازنده با او برقرار می کنیم.
  2. او را در جهت رشد عقلانی و تحول شخصیت راهبری می کنیم.
  3. عزت نفس و کرامت او را تقویت کرده،احساس ارزشمندی او را گسترش می دهیم.
  4. از مزایای پرسش و مشاوره بهرمند می شویم.